گفت و گوی نخست
قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا:
این مطلب رو در کانال میلاد دخانچی دیدم، اگه نظر یا تحلیلی درباره این مطلب دارین خوشحال میشم بشنوم.
* مطلبی که «قم اللیل الا قلیلا» نقل میکنه مفصله و از حوصله ی این وبلاگ خارج؛ اما بخشی از اون رو براتون نقل میکنم: (نکته: نقل این مطالب به منظور نقد است و ابتداء میگویم علی رغم نقاط قوتی که در این متن وجود دارد، اشکالاتی نیز به آن وارد است)
یک
سیدحسن آقامیری منبری جوانی است که در چند سال اخیر بهواسطهی سخنان غیرمتعارف و رویکرد متفاوتش به برخی مقولات مذهبی شهرت یافته است. آقامیری و منتقدانش از این رویکرد متفاوت به «اسلام رحمانی» تعبیر میکنند که البته تعبیر درست و دقیقی نیست. اسلام رحمانی مفهومی با خاستگاه و شناسنامهی مشخص است و با آنچه که آقامیری و برخی دیگر روحانیان و مبلغان همسنخ او تبلیغ و ترویج میکنند، تفاوتهای زیادی دارد. به نظر من اگر بخواهیم نامی برای این رویکرد انتخاب کنیم، مدل عامهپسند «نومرجئه» نام مناسبتری است. دو مشخصهی اصلی این رویکرد، خوانش ذوقی و متساهلانه از شریعت، اصول و گزارههای دینی و درعینحال نوعی امامشناسیِ غالیانه است. نوعی دینداری داشمشتی که در آن تسامح و لاابالیگری در گزارههای بنیادی دین با تعصب و غلو در محبت شخصیتهای شیعی خصوصاً امامحسین(ع) و امامعلی(ع) باهم جمع میشود. چنین خوانشی به دلایل مختلف در بین گروههایی از جوانان جذابیت و زمینهی قبول بالایی دارد و عجیب نیست که آقامیری هم با ترویج این خوانش توانسته جمعیت قابلتوجهی را به خود جذب کند. هواداران و مخاطبان اصلی او، نوعاً جوانان و نوجوانانی هستند که یا در عرف مصطلح «مذهبی» محسوب نمیشوند یا اگر هم مذهبیاند جزو «حزباللهی»ها نیستند. این را هم میدانیم که آقامیری از معدود منبریهای محبوب مجالس مذهبی اصلاحطلبان (مانند «بنیاد زینب کبری») است.
اما آنچه توجهات را به سمت او جلب کرد، انتشار کلیپهایی در فضای مجازی از سخنرانیهایش بود. کلیپهایی که توسط همراهان (بهعنوان مثال با نام «بیدار باش») و یا منتقدان از تقطیع منبرهای حساسیتبرانگیزش تدوین میشد. انتشار این کلیپها، عکسالعملهایی را برانگیخت. برخی منبریان و روحانیون، مواضع آقامیری را خلاف آموزههای اسلامی و مصداق تحریف دین ارزیابی کرده و او را به «بیسوادی» متهم کردند. با بالاگرفتن این مخالفتها، آقامیری در چند مصاحبهی مطبوعاتی به دفاع از خود پرداخت. اما همین مصاحبهها هم جنجالبرانگیز شد. در پشت پرده، او از جانب نهادهای امنیتی و قضایی نیز تحت فشار بود و نهایتاً توسط دادگاه ویژهی روحانیت، طبق حکم اولیه، به خلعلباس دایم و حبس تعزیری محکوم شد. گویا مستندات حکم، سخنانی است که وی در مورد قصاص، تاریخ تدوین قرآن، نفرین انبیا، بهشت و جهنم، سندیت جمکران و تجملگرایی در حوزه گفته بود.
دو
غفار عباسی مشهور به غفاری روحانی میانسالی است که از چند سال پیش در شهر قم مجلس سخنرانی داشت. محور سخنرانیهای او، طرح مباحث عرفانی و اخلاقی بود و خیلی زود نامش به عنوان «استاد اخلاق» و «شاگرد برجسته آیات بهجت و سعادتپرور» بر سر زبانها افتاد و با استقبال گروهی از طلاب جوان مواجه شد. بهتدریج حلقهای از حامیان و مریدان پرشور و مصمم اطراف وی شکل گرفت که رابطهشان با او کاملاً مریدومرادی و شیفتهوار بود و غفاری را «استاد کامل» خود میدانستند. توسعهی حلقهی مریدان و قدرتگرفتن جریان غفاری و مریدانش، واکنشها و حساسیتهایی را هم در محافل سیاسی و هم مذهبی برانگیخت. خصوصاً که مریدانش اهتمام خاصی به رسانهایکردن او نشان میدادند و در شبکههای اجتماعی به تبلیغ مرادشان میپرداختند. کمکم مخالفان غفاری نیز وارد مقابلهی رسانهای شدند. به نظر مخالفان، غفاری برخلاف ادعاهایش فاقد صلاحیتهای لازم برای رهبری یک محفل عرفانی است. ازجمله آنکه ـ به ادعای ایشان ـ سواد دینی ندارد، مطالبی که میگوید سطحی است و انحرافات عقیدتی فراوان در سخنانش آشکار است. بالاگرفتن مخالفتها در تهران و قم، عرصه را بر غفاری و یارانش تنگ کرد تا آنجاکه وی تحت فشار نیروهای امنیتی مجبور شد جلسات و فعالیتهای خود را بهکلی تعطیل کند.
هشت
اشتباه دیگر این مدل برخورد، تمرکز بر رأس جریانها یعنی اشخاص و غفلت از بدنهی حامیان است. حول این اشخاص و رهبران، تراکمی از حامیان وجود دارند. وقتی مرکز دایره حذف میشود، همهی این نقاط پیرامونش یله و سرگردان رها میشوند. مثل برادههایی که از منبع مغناطیس محروم شوند. برخوردکنندگان سادهاندیشانه گمان میکنند با حذف رهبر این جریانات، پیروانشان جذب آنچه بهزعم ایشان اسلام راستین و دینداری اصیل است میشوند! درحالیکه معمولاً برعکس، بهدلیل رابطهی معنوی ـ عاطفیای که این پیروان با رهبر پیدا کردهاند، حذف و تخریب رهبر، آنها را یک حلقه از دایرههای گفتمانی مذهبی به بیرون سوق میدهد. اینطور نیست که اگر مثلاً دروایش از اطراف آقای تابنده پراکنده شدند، آنوقت مجلس آقای مکارم شلوغتر خواهد شد. یا اگر با غفاری برخورد شد، طلاب جوان مریدش دور میرباقری حلقه خواهند زد یا پامنبریهای آقامیری میشوند پامنبری پناهیان، یا اگر فلان هیئت و بهمان مداح تعطیل شد مخاطبانش سر از مسجد ارک و هیئت رزمندگان درخواهند آورد. این خیال خامی است.
یکی از آفات برخورد امنیتی با جریانهای دینی حاشیهنشین، غفلت از بدنهی حامیان است و اینکه با حذف شخص / رهبر معنوی چه بلایی سر آنها خواهد آمد. آنچه چنین برخوردهایی را غیرمسئولانه و نهایتاً مخرب حیات دینی میکند همین است. نمونههای پیشین نشان میدهد با حذف شخص محوری، غایله تمام نمیشود و سه حالت ممکن است برای هوادارانش پیش آید:
• یا به فعالیت خود ادامه میدهند (طبعاً زیرزمینی و بدون راهبری آن فرد که همین امر، گروه را ازنظر اعتقادی آسیبپذیرتر میسازد)؛
• یا پراکنده شده، جذب حلقه/شخص معنوی مشابه دیگری از جنس رهبر قبلی میشوند؛
• و یا بهطور کلی از محافل مذهبی فاصله میگیرند.
اما در همهی این حالات، یک چیز مشترک است: بهدلیل علقهی عاطفی قوی میان رهبر معنوی و هواداران، برخورد نظام سیاسی با او، گرایش سیاسی ضدحاکمیتی را در بدنهی هواداران ایجاد میکند یا اگر پیشتر وجود داشته، آن را تقویت میکند. بهعبارت دیگر، با هر برخورد ازین جنس، جمهوری اسلامی به دست خود بر شمار مخالفان مذهبیاش میافزاید.
اتمام نقل مطلب...
در پست بعدی به نقل مباحث نقد گونه ای که پیرامون این مطلب در گروه ما اتفاق افتاد خواهم پرداخت.